هزار کلمه بر جای خالیت ریختم اما پر نشد.گمانم از جنس بی نهایتی ......
***************************
مردی از این که زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه می کرد ناراحت بود،
یک روز گربه را برد و چند تا خیابان آن طرف تر ول کرد ولی تا به خانه رسید،
دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد
مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند،
از چندین پل و رودخانه پارک و غیره گذشت و بالاخره
گربه را در منطقه ای پرت و دور افتاده ول کرد
آن شب مرد به خانه بر نگشت......
آخر شب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه ملوست خونه هست؟
زنش گفت: آره.
اگر خوبان عالم جمع باشند / یقیناً نزد من ، تو بهترینی
اگر از خوبترها حلقه سازند / تو در آن حلقه ، میدانم نگینی
******************************
غضنفر یه دوقولو میبینه بعد میزنه زیر خنده
میگن چرا میخندی..؟
میگه تابلوئه فوتوشاپه !
نظرات شما عزیزان: